هممه چیز ----------------------- Every thing

از هر در سخنی ...

این وبلاگ موضوع مشخصی نداره و هرچیزی که ذهن نویسنده رو مشغول کرده باشه و به نظرش موضوع خوبی باشه اینجا می نویسه.

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات

۴ مطلب با موضوع «ادبی» ثبت شده است

محرم، ماه حرام، ماهی که همه لباس سیاه می پوشند. گریه و زاری، نوحه خوانی در بسیاری از مساجد و خیابان های شهر ها. قبلا محرم حال و هوای دیگری داشت. اما این روز ها احساس می کنم همه این عزاداری ها نمایشی بیش نیست. 

گریه های اجباری، یا شایدم چه معلوم از ته دل گریه می کنی. سینه زنی با اخرین لباس های مد روز و مو های انچنانی. وقتی در هنگام سینه زنی چشم چرانی میکنی. زنانی که چنان آرایش می کنند که قرار است به عروسی یا جشنی بروند. دنبال دسته عزاداری به راه می افتند. 

البته کم نیستند کسانی که با خلوص نیت و صادقانه در راه امام عزاداری می کنند. با عشق به امام حسین اشک خون از چشم هایشان جاری می شود. چشمشان فقط به خودشان است و اعمالشان را تحت نظر دارند که مبادا کار خطایی از خودشان سر بزند. 

به نظرم مهمترین و بهترین کاری که می توانیم در مقابل شهادت چنین شخصیت بزرگواری انجام دهیم، نماز خواندن است. بار ها شنیده ایم که امام حسین برای زنده نگه داشتن اسلام و نماز به شهادت رسید. نماز فریضه ای واجب است که خیلی از ما مسلمان ها از انجام آن سر باز می زنیم. کمی در خود بیندیشیم و به خود آییم. 

۲۱ مهر ۹۵ ، ۰۹:۴۱ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

می خوام خوابت رو ببینم

می خوام توی این شب سرد

می خوام که بازم بخوابم

آره تا خود صبح

می شه باشیم مثل قدیم؟

بیدار باشیم تا خود صبح

الان داری چی میکنی؟

تو هم هنوز مثل منی؟

شاید گذشت دوره من

اما هنوز این پسره

همش به تو فکر میکنه

اما خودش می دونه که

کاشکی بازهم باهم بودیم

کاشکی که این آدم و تو

 

می خوام دستت رو بگیرم

بازم کنارت بشینم

تو رو تو خواب بغل بگیرم

کنار تو بشینم

من و تو و دیوونگیم؟

با هم دیگه گپ بزنیم

می خوابی تو یا بیداری؟

هنوز بهم فکر میکنی؟

دوره من سر اومده

تو فکر چشمای توئه

همش باهات حرف میزنه

باز خودش رو گول می زنه

کاشکی باهم تنها بودیم

تا همیشه باهم بودین

۲۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۴۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر


خواستم بر گونه ات
خواستم بر شانه ام
خواستم باور کنم

بی خبر از آن که تو
خاستم کز چشم تو
خواستم کز عشق تو
خواستم از خود که من
خواستم من از خودم
بی خبر از ان که تو
این خواستن های من
بودنت با من را
حال تو نیستی ولی
این بودن را من
این نبودن های تو
خاطراتت من را
می دانم رفته ای
دوست می دارم تو  را

 

باز بکارم بوسه ای
باز بگذاری سری
تو دل و جان منی

پی یار دگری
باز جویم خویش را
وارهانم خویش را
باز نخواهم من تو را
ببرم از یاد تو را
خون رگ های منی
در وجودم ریشه کرد
بی وجودت ساده کرد
باتوام هرلحظه ای
دوست می دارم همی
گاه به من سر می زند
دلتنگت می کند
دانم نیستی ولی
با آن که رفته ای

۱۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر

                      دوش می رفتم به کویش پیش آمد آن رقیب

                                                     هیچ عاشق را بلایی ناید زین بتر

۱۷ اسفند ۹۴ ، ۱۵:۲۴ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰ نظر